اعترافات فرزند قرن

خاطرات حاج‏ آقا

قدیما ,     نظر

هر وقت با آنها کلاس داشتم حتما این خانم حرف و شوخی هایی را مطرح می کرد که پسرهای کلاس بخندند و به قول دخترهای دیگر می خواست خودش را بین پسرها نشان دهد.

بعضی از دخترهای دانشگاه می گفتند:

 (( حاج اقا! ببینید چقدر خودش را برای پسرها لوس می کند.))

 حتی بعضی از دخترها بخاطر اینکه مثلا روابط عمومی خوبی با پسرها دارد و همیشه پسرهای کلاس با او شوخی می کنند به او حسادت می کردند!

یک آقاپسری که از بچه های شیطون دانشکده بود هم روابط عمومی خوب داشت و ... با این خانم خیلی ارتباط داشتند و خیلی سر کلاس به هم شوخی و متلک می انداختند! البته غیر مستقیم، ولی من متوجه می شدم منظورشان کیست.

این دو نفر خیلی با هم دیده می شدند، حتی بعضی ها می گفتند این دو نفر قرار است با هم ازدواج کنند.

 در نگاه خیلی از دخترهای دانشگاه آن دختر خوشبخت ترین دانشجوی دختر بود، چون مثلا پسرها با شوخی می کنند و این اقا پسر درسخون و خوش تیپ خیلی به با شوخی می کند و او را تحویل می گیرد.

اما این ارتباط که که خیلی از بچه ها با حسرت به انها نگاه می کردند یک روی دیگر هم داشت!

یک روز که در اتاقم نشسته بودم و مشغول مطالعه بودم  همان خانم وارد اتاق من شدو از من وقت مشاوره خواست.

بغض راه گلویش را گرفته بود! می گفت: وقتی یک پسری با او شوخی می کند یا همان اقا پسر کلاس، چیزی به او می گوید . دلش می خواهد بمیرد. دلش می خواهد زمین باز شود و در زمین فرو رود!

می گفت: ((حسرت دخترهای سنگین و با وقار کلاس که پسرها را تحویل نمی گیرند و با عفت متکبرانه با جنس مخالف برخورد می کنند را در دل دارم ولی از ترس تحقیر شدن جرات ندارم این حرف را به کسی بزنم!))

می گفت :(( دلم فقط به فلان اقا پسر خوش است که احتمالا به من علاقه دارد و شاید بخواهد با من ازدواج کند.)) همان پسری که اولش برایتان گفتم .

می گفت: (( برای خواستگاری آمدنش  لحظه شماری می کنم ))

اما چند ماه بعد از زمانی که این خانم پیش من امده بود ، همان اقاپسر شیطون دانشگاه که با این خانم ارتباط هم داشتند سراغم آمد . از من وقت مشاوره خواست. من هم با لبخند پذیرفتم.

می خواست نظرم را در مورد گزینه ایی که برای ازدواج انتخاب کرده بود بداند .

منتظر بودم همان خانم را نام ببرید، اما اسم یک دختر دیگر را آورد! خانمی محجبه و مذهبی که در کلاس برق بود!

با کمی تامل خانمی را که نام برده بود، بیاد اوردم.

 با تعجب گفتم:(( این خانم که بسیار محجبه است ! اصلا متکبرانه در مقابل نامحرم برخورد می کند .جواب سلام تو را هم نمی هد! اصلا من فکر می کردم شما می خواهید با خانم فلانی(همان که خیلی شوخی می کرد و با هم ارتباط داشتند) ازدواج کنی! خیلی برایم عجیب است که از یکی دیگر می خواهی خواستگاری کنی؟))

می دانید جوابش چه بود؟

(( حاج اقا! آن خانم که ارزش ازدواج ندارد ! کسی که براحتی تسلیم امثال من می شود و با یک پسر براحتی گرم می گیرد و شوخی می کند ارزش همسری را ندارد!

راستش را بخواهیدمن می خوام همسرم در عین حالی که اجتماعی است و در جامعه حضور دارد متکبر در مقابل نامحرم باشد.

 من می خواهم مادری وظیفه تربیت فرزندم را برعهده بگیرد که خودش در اجتماع توانسته عفت و حیاء  را حفظ کند. دلم می خواهد زنم هم در اجتماع باشد هم اینکه  عفت و حیا او  اجازه ارتباط با نامحرم را نداده باشد!نه اینکه دختری که با شوخی و خنده می خواهد خودش را به پسرها نشان دهد .

 حاج اقا! من فکر می کنم دختران با عفت و متکبر در مقابل نامحرم،  نیازی به پسرها ندارند که خودشان را عرضه کنند برای همین دلیلی نمی بینند خودشان را جلو پسرها با اریش و بی حجابی و یا شوخی و خنده نشان دهندو ولی امثال آن خانم که الان با من ارتباط دارد حتما یک کمبود دارد که با یک پسر قبل از ازدواج رفت و امد دارد.))

 پ.ن: با تشکر از وبلاگ: خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا