سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اعترافات فرزند قرن

صدای پای آب!

قدیما ,     نظر

صدای پای آب

 

 

صدای آب می آید ، مگر در نهر تنهایی چه می شویند؟                        
لباس لحظه ها پاک است.                                                               
میان آفتاب هشتم دی ماه                                                              
 
طنین برف ، نخ های تماشا ، چکه های وقت.                                       
طراوت روی آجرهاست، روی استخوان روز.                                           
چه می خواهیم؟                                                                             
بخار فصل گرد واژه های ماست.                                                       
دهان گلخانه فکر است.                                                                  

سفرهایی ترا در کوچه هاشان خواب می بینند.                                   
ترا در قریه های دور مرغانی بهم تبریک می گویند.                               

چرا مردم نمی دانند                                                                         
که لادن اتفاقی نیست ،                                                                    
نمی دانند در چشمان دم جنبانک امروز برق آبهای شط                           
دیروز است؟                                                                                     

چرا مردم نمی دانند                                                                            
که در گل های نا ممکن هوا سرد است؟                                               

 


کمک 75 میلیون دلاری آمریکا برای ترویج لیبرال دموکراسی در ایران

قدیما ,     نظر

بسم الله

ایالات متحده در راستای مخالفت بیشتر با ایران وحمایت ازناراضیان ایرانی 75 میلیون دلار رابه این کار اختصاص داده است. برنامه ای که شامل تقویت رسانه ای همراه با ایجاد دفتری در وزارت خارجه این کشوربه منظور ترویج لیبرال دموکراسی خواهدبود.

به نظر می رسد ایالات متحده در پی تلاش های خود برای براندازی جمهوری اسلامی، راه میانه ای را بین انقلاب های رنگین در کشورهای آسیای مانند «اوکراین» و «گرجستان» و تلاش برای ایجاد «شبکه های اجتماعی» و همچنین «اپوزیسیون سازی»، مانند آنچه در افغانستان و مخصوصا عراق برگزیده، مورد توجه قرار داده است. ازهمین رو، ایالات متحده قصد دارد از طریق استفاده از سازمان های جامعه مدنی، به جای روش های خشن نظامی، تغییر رژیم سیاسی ایران را مورد هدف قرار دهد.
چنین کوششی اما بر پیش فرض های راهبردی اشتباهی استوار است. مقامات آمریکایی گمان می کنند که جمهوری اسلامی ایران در برابر سقوط وسرنگونی آسیب پذیر است. بنابراین تلاش می کنند راه رابرای یک انتقال آرام ودر نتیجه آن، یک دموکراسی سکولار هموار کنند. این پیش فرض تردید برانگیز مقامات ایالات متحده، قرار است از پی اتخاذ چنین تاکتیک هایی حاصل شود.
دراین راستا، پنجاه میلیون دلار از بودجه یاد دشده، قراراست به توسعه پخش برنامه های رادیویی وتلویزیونی اختصاص یابد. درحالی که برنامه های سیاسی مستقیم ویا غیرمستقیم می تواند به افزایش دانش مردم در مورد جغرافیای سیاسی جهان و افزایش انتظارات آنها منجر شود، اما انتظار داشتن از اینکه این آگاهی به کاستیها، به تنهایی بتواند به تغییر رژیم ویا دگرگونی سیاسی منجر شود، بسیار ناپخته و دور ازذهن است. چنانکه «تروتسکی» می گوید اگروجود محرومیت علتی برای طغیان وسرکشی بود، توده های مردم باید همیشه درحال شورش می بودند.
بقیه 25 میلیون دلار نیز قرار است برای تقویت جامعه مدنی وگروه های مخالف داخلی وخارجی و تسهیل ارتباطات دانشجویی هزینه شود. با این پیش فرض که این سازمان ها و افراد می توانند دسترسی لازم را به توده های مردمی به عنوان پلی برای ترویج وتوسعه دموکراسی داشته باشند وچنین نقشی را ایفا کنند.
این درحالی است که همه سازمان های سیاسی و مدنی در ایران مجبور هستند زیر نگاه مراقب دولت فعالیت کنند. هر نهادی که با عناصر خارجی در تماس باشد، درهمین راستا فورا با انگ جاسوسی مواجه می شود وبه همین جهت سریعا سرکوب می شود. جمهوری اسلامی سالهاست که مخالفان خودش را وابسته و وام دار نهادهای «نابکار» خارجی می داند. هم اکنون، دانشجویان، دانشگاهیان و فعالان اجتماعی که بخواهند از پول «کثیف» امریکایی استفاده کنند، خطراتی همچون دستگیری را برایشان به همراه خواهد داشت.
به علاوه، سازمان های جامعه مدنی ایران را می توان به دوبخش مدرن وسنتی تقسیم کرد. سازمان های جامعه مدنی سنتی در ایران، غالبا مذهبی، به خوبی سازمان های شده و از بافت به هم پیوسته ای برخوردار هستند. آنها به خوبی تامین منابع مالی می شوند وبه بخش قابل توجهی از منابع دسترسی دارند،خیلی بیشتر از منابعی که در اختیار سازمان های مدرن جامعه مدنی قرار دارد. این بخش از سازمان های جامعه مدنی، بسیاری از هوادران جمهوری اسلامی را نیز در برمی گیرند.
بخش مدرن سازمان های جامعه مدنی، ازسوی دیگر، همواره با مشکلات متنوعی روبرو بوده اند که از مشروعیت، تا کمبود خصلت نمایندگی و نابسنده بودن و نا پیوستگی هواداران را در برمی گیرد. اگرچه همزمان، جامعه مدنی مدرن ایرانی، دارای پتانسیل بسیار بیشتری است. هراس از سرکوب خشونت آمیز، اگرچه، افزایش حضور افراد در این بخش را با نگرانی هایی روبرو ساخته است، درعین حال محافظه کاران، همواره درصدد آن بوده اند که با بهانه ای این بخش از جامعه مدنی را با مشکل مواجه کنند. به همین جهت، حالا دستگاه «بوش» برای جمهوری اسلامی بهانه لازم را فراهم کرده است تا به انزوای این سازمان ها اقدام کنند ومشکلا تی رابرای هوادران آن ایجاد کنند.
اما چه باید کرد؟ اگرایالات متحده واقعا برای مقاصد صلح آمیز وتحول پایدار به نوعی لیبرال دموکراسی درایران علاقه مند است، باید چنین پندارهای باطلی که می تواند از طریق تلویزیون های ماهواره ای و دادن پول به سازمان های جامعه مدنی، به تغییر رژیم اقدام کند را رها کند. مهمترین عاملی که می تواند به تقویت جامعه مدنی مدرن ایرانی و گذار صلح آمیز و پایدار به دموکراسی در ایران کمک کند، یک طبقه متوسط چالاک و پرنشاط است که مستقل از نهاد دولت عمل می کند.
دولت نزدیک به هفتاد درصد از بودجه سالانه خود را از محل درآمدهای نفتی به دست می آورد. درعین حال حدود هشتاد درصد اقتصاد کشور دولتی است. بیشتر طبقه متوسط ایرانی وطبقه کارآفرین، به صورت مستقیم ویا غیر مستقیم به دولت وابسته هستند. به علاوه، تعداد افرادی را که می توانند از طبقه جوان - که نزدیک به هفتاد درصد جمعیت ایران را تشکیل می دهند- جزو طبقه متوسط برشمرد بسیار کم تعداد است.
تاثیرگذارترین راه برای بهبود چشم انداز دموکراسی درایران، کمک به توسعه بخش خصوصی و افزایش افرادی است که می توان در طبقه متوسط آنها را جای داد. این موضوع با صرف تنگ نظرانه پول برای تقویت جامعه مدنی درایران، میسر نخواهد شد، هنگامی که همزمان کشور از نظر اقتصادی منزوی نگه داشته شده است. چشم انداز برای گذار پایدار به لیبرال دموکراسی هنگامی بیشتر خواهد شد، ونه کمتر، که ایران به اقتصاد جهانی بپیوندد
از روش های تاثیرگذار دیگر می توان به کاهش انزوای ایران، از جمله محدودیت های توهین آمیز و دردسرساز، ازجمله مسائلی مانند کاهش مشکلاتی که هنگام انگشت نگاری به خاطر ایرانی بودنشان برای اخذ ویزاو دیدن بستگانشان در این کشورتحمیل می شود، است. به علاوه سرمایه گذاری روی بخش غیرانتفاعی و موسسات فرهنگی (مانند تبادل فرهنگی، تهیه فیلم وکتاب مشترک)، توسعه توریسم فرهنگی وتبادل فرهنگی وعلمی میان دانشگاه ها می تواند سازنده باشد.

پ.ن

این تحلیل را قبلا نوشته بودم اما چون حمیدرضای علاقبند عزیز گفت بزار رو وبلاگت من هم گذاشتم رو وبلاگم.

به نقل از: www.khakm.mihanblog.com


فتح در فتح!

                                                                       

     

       دیروز آیین دانش آموختگی در آمفی تیاتر دانشگاه انجام شد. با چند نفر از دوستانی که ثبت نام کرده بودند در این مراسم شرکت کردیم. عکس گرفتیم و آخرین لحظه های دانشجویی و درس و کلاس را با هم گذراندیم. بیشتر بچه ها رو نمی شناختم چون ترم پایینی بودند، دوستان صمیمی ام هم (بجز 1نفر) رفیق نیمه راه شدند. البته دلایلی هم داشتند ولی ...

وقتی بچه های ترم پایینی رو می دیدم که دسته جمعی با هم عکس مسیانداختند ناراحت می شدم که چرا دوستای من نیستند...

       ولی تمام شد. بالاخره تمام شد. هرچه بود خوب یا بد تمام شد. الان که فکر می کنم می بینم که امروز راحت تر می گم تمام شد ولی دیروز حتی فکرش من رو سخت منقلب می کرد...

       می تونستیم با خودمان 2 همراه بیاوریم ( البته بعضی ها نمی دونم چه جوری حساب کرده بودند که یه ایل رو در 2 صندلی میشه جا داد؟! ) همراه من هم مادرم  بود. حیف شد پدر نیامد هرچند می دونستم که بدلیل کسالت نمی تونستند بیان ولی یه جورای هنوزم احساس می کنم این لحظه بیشتر از اینکه متعلق به ما باشه، به والدینمون تعلق داره. مثلا در مورد خود من: اصلا حوصه رفتن رو نداشتم ولی مادرم تمام درس و امتحاناش رو گذاشت کنار حتی می خواست به جای من برود ثبت نام و البته همه ی کارها را هم خودش هماهنگ کرد ( باورتان نمی شود حتی برای من کفش آورده بود!!) خلاصه کلی عکس حتی با در و دیوار دانشگاه گرفتم ( از اون کارایی که ترم آخری های سال های قبل می کردند و ما هاج و واج نگاهشون می کردیم!) 

      

        دیروز یه جورایی نگاه ها و حرف های آخر آدم رو آذار می داد از طرفی یه شروع مجدد رو در پیش رو داشتیم و از طرف دیگر پشت سر گذاشتن خاطرات جوانی! ( راستش رو بخواهید یه حورایی احساس پیر شدن می کردم!)

    

       3خرداد برای من در سال 86 برابر شد با دانش آموختگی. فتح کوچک من قرین شد با فتح بزرگ یاران خورشید!  

        از ته دل آروزو می کنم امسال مصادف بشه با فتح " نجم الثاقب". اونوقت دیگه می شه شربت در شربت، نور علی نور،  فتح در فتح.

                               ای که رخ پوشیده ای از ما 

                                ظهورت دیر شد

                                              از غم هجر تو هر دلداده ای دلگیر شد

 

                               پرده از غم بازکن             

                                        

                                مارا قرین نازکن

                                                تا بداند مدعی

                                                         دیدار دل تعبیر شد

 


خاطرات حاج‏ آقا

قدیما ,     نظر

هر وقت با آنها کلاس داشتم حتما این خانم حرف و شوخی هایی را مطرح می کرد که پسرهای کلاس بخندند و به قول دخترهای دیگر می خواست خودش را بین پسرها نشان دهد.

بعضی از دخترهای دانشگاه می گفتند:

 (( حاج اقا! ببینید چقدر خودش را برای پسرها لوس می کند.))

 حتی بعضی از دخترها بخاطر اینکه مثلا روابط عمومی خوبی با پسرها دارد و همیشه پسرهای کلاس با او شوخی می کنند به او حسادت می کردند!

یک آقاپسری که از بچه های شیطون دانشکده بود هم روابط عمومی خوب داشت و ... با این خانم خیلی ارتباط داشتند و خیلی سر کلاس به هم شوخی و متلک می انداختند! البته غیر مستقیم، ولی من متوجه می شدم منظورشان کیست.

این دو نفر خیلی با هم دیده می شدند، حتی بعضی ها می گفتند این دو نفر قرار است با هم ازدواج کنند.

 در نگاه خیلی از دخترهای دانشگاه آن دختر خوشبخت ترین دانشجوی دختر بود، چون مثلا پسرها با شوخی می کنند و این اقا پسر درسخون و خوش تیپ خیلی به با شوخی می کند و او را تحویل می گیرد.

اما این ارتباط که که خیلی از بچه ها با حسرت به انها نگاه می کردند یک روی دیگر هم داشت!

یک روز که در اتاقم نشسته بودم و مشغول مطالعه بودم  همان خانم وارد اتاق من شدو از من وقت مشاوره خواست.

بغض راه گلویش را گرفته بود! می گفت: وقتی یک پسری با او شوخی می کند یا همان اقا پسر کلاس، چیزی به او می گوید . دلش می خواهد بمیرد. دلش می خواهد زمین باز شود و در زمین فرو رود!

می گفت: ((حسرت دخترهای سنگین و با وقار کلاس که پسرها را تحویل نمی گیرند و با عفت متکبرانه با جنس مخالف برخورد می کنند را در دل دارم ولی از ترس تحقیر شدن جرات ندارم این حرف را به کسی بزنم!))

می گفت :(( دلم فقط به فلان اقا پسر خوش است که احتمالا به من علاقه دارد و شاید بخواهد با من ازدواج کند.)) همان پسری که اولش برایتان گفتم .

می گفت: (( برای خواستگاری آمدنش  لحظه شماری می کنم ))

اما چند ماه بعد از زمانی که این خانم پیش من امده بود ، همان اقاپسر شیطون دانشگاه که با این خانم ارتباط هم داشتند سراغم آمد . از من وقت مشاوره خواست. من هم با لبخند پذیرفتم.

می خواست نظرم را در مورد گزینه ایی که برای ازدواج انتخاب کرده بود بداند .

منتظر بودم همان خانم را نام ببرید، اما اسم یک دختر دیگر را آورد! خانمی محجبه و مذهبی که در کلاس برق بود!

با کمی تامل خانمی را که نام برده بود، بیاد اوردم.

 با تعجب گفتم:(( این خانم که بسیار محجبه است ! اصلا متکبرانه در مقابل نامحرم برخورد می کند .جواب سلام تو را هم نمی هد! اصلا من فکر می کردم شما می خواهید با خانم فلانی(همان که خیلی شوخی می کرد و با هم ارتباط داشتند) ازدواج کنی! خیلی برایم عجیب است که از یکی دیگر می خواهی خواستگاری کنی؟))

می دانید جوابش چه بود؟

(( حاج اقا! آن خانم که ارزش ازدواج ندارد ! کسی که براحتی تسلیم امثال من می شود و با یک پسر براحتی گرم می گیرد و شوخی می کند ارزش همسری را ندارد!

راستش را بخواهیدمن می خوام همسرم در عین حالی که اجتماعی است و در جامعه حضور دارد متکبر در مقابل نامحرم باشد.

 من می خواهم مادری وظیفه تربیت فرزندم را برعهده بگیرد که خودش در اجتماع توانسته عفت و حیاء  را حفظ کند. دلم می خواهد زنم هم در اجتماع باشد هم اینکه  عفت و حیا او  اجازه ارتباط با نامحرم را نداده باشد!نه اینکه دختری که با شوخی و خنده می خواهد خودش را به پسرها نشان دهد .

 حاج اقا! من فکر می کنم دختران با عفت و متکبر در مقابل نامحرم،  نیازی به پسرها ندارند که خودشان را عرضه کنند برای همین دلیلی نمی بینند خودشان را جلو پسرها با اریش و بی حجابی و یا شوخی و خنده نشان دهندو ولی امثال آن خانم که الان با من ارتباط دارد حتما یک کمبود دارد که با یک پسر قبل از ازدواج رفت و امد دارد.))

 پ.ن: با تشکر از وبلاگ: خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا

 

 


سال نو میارک

قدیما ,     نظر

زمین یه دوره دیگه زد تا بنفشه ها بتونند دوباره به آسمون سلام کنند!

تا سرما یادش نره همیشگی نیست!!

تا ماهی های کوچولوی قرمز یه باردیگه احساس کنند خیلی مهم هستن! تا دوباره سبزه ها واسه قد کشیدن با هم مسابقه بدن!

 

 من، بنفشه ها، ماهی های قرمز کوچولو بهار رو بهت تبریک میگیم!!

 

                                    

                          <<< سال نو مبارک>>>

 


در جستجوی زمان از دست رفته...

قدیما ,     نظر

بالاخره آمد آن روز آرمانی و فراموش نشدنی. بالاخره تمام شد. امروز آخرین امتحانم را دادم ولی امید وارم این آخری دیگر نقره داغم نکند...

حال من مانده ام با عنوان دانش آموخته و دیگر... (راستش خودم هم دیگرش را نمی دانم لا اقل الان نمی دانم)

هرچه بود گذشت... خوب یا بد... زشت یا زیبا... امروز همگی برام دوست داشتنی شده بودم. هرکه را می دیدم از او حلالیت می طلبیدم.

وقتی خواستم اسمم را بالای برگه بنویسم آرام با خود گفتم این آخرین بار است!

همیشه از زمان امتحان و امتحان دادن دل خوشی نداشتم اما...

از ابتدای سال فکر امروز را می کردم .خیلی زود گذشت... امروز همان فردایی است که دیروز انتظارش را می کشیدیم. بدون اینکه حتی متوجه بشم انگار خیلی زود بزرگ شدم. شاید هم هنوز در رویا هستم و این تنها خوابی شیرین بود...

                                    .... ناگهان چقدر زود دیر می شود.