سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اعترافات فرزند قرن

دعوت وبلاگ نویسان به دعای ندبه در کهف الشهداء تهران

 

دعوت وبلاگ نویسان به دعای ندبه در کهف الشهداء تهران

دوشنبه 15 مرداد 1386 ساعت 1:19 عصر
 

چند روز پس از تدفین ۵ شهید گمنام در کهف الشهداء ولنجک تهران، وقتی خبر رسید رهبرمان خلوتمقام معظم رهبری در کهف الشهداء - شهدای گمنام ولنجک خود را برای لیله الرغائب (شب جمعه اول ماه رجب، ۲۸ تیر) آنجا گزیده اند، دلهای عاشقان به سوی این مکان پرکشید.
در سالهای متمادی هر زمان پیکر مطهر شهدای گمنام به شهرمان وارد شده اند، فضا بوی شهدا، انقلاب، امام و اسلام ناب گرفته است. خصوصا این بار با حضور خاص ولی امر در کهف الشهدا، مزار این شهیدان پیام های رمزآلودی در خود نهفته است.
وبلاگ نویسان متعهد و انقلابی که انتشار اخبار و عکس حضور رهبری در کهف الشهداء ابتدا به نام آنان رقم خورد، در آستانه مبعث پیامبر اکرم(ص) بر آن شده اند که دعای ندبه را آنجا (کهف الشهدا) برگزار کنند.
در این مراسم روح بخش که به یاری اهالی ولنجک برگزار می شود، دکتر الهام سخنگوی دولت سخنرانی خواهد کرد.


زمان: جمعه ۱۹ مرداد ساعت ۶ صبح


مکان: ولنجک- انتهای بلوار دانشجو- بالاتر از خیابان البرز- کهف الشهداء (آرمگاه ۵ شهید گمنام دفاع مقدس)


* سرویس رفت برای خانواده ها و خواهران و برادران وبلاگ نویس، صبح جمعه، ساعت ۵ در دو محل مستقر می باشد: 


۱- میدان انقلاب- ضلع شمالی- ابتدای خیابان کارگر شمالی
۲- میدان امام حسین- ضلع غربی- ابتدای خیابان انقلاب


نوشته شده توسط :

http://www.soozanban.parsiblog.com//

 


یادمون باشه:

یادمون باشه:

<< همه را بخشیدن، همه را فهمیدن است >>

                                                          امام علی (ع)

هر چقدر بیشتر می اندیشم می بینم برای عامل بودن به فرمایش مولا علی(ع) باید روح بزرگی داشته باشم چون صحبت از همه است، نه قشری خاص و به قول دوستی:هرگاه دیدی گناه شخصی آنقدر بزرگ است که نمی توانی آن را ببخشی، بدان از کوچکی قلب توست، نه از بزرگی گناه!


توهم (1): “Le Cid “

                                    

 

         امروزه روز نمی دونم چرا احساس می کنم یه توهمی دور هممون رو گرفته یا شاید هم یه زود باوری! این همه را که گفتم منظورم شما نبودید امثالی مثل خودم رو گفتم. یه جورایی بعضیهامون سعی می کنیم که یه سری واژه ها رو بهم ربط بدیم و بعد از اون اگه خوشمون آمد که به به و چه چه و اگر هم نه می نشینیم به پاش و اقامه عزای عمومی و سعی می کنیم این به اصطلاح مهم رو به همه بقبولانیم...

یکی از این موارد چند ووقت پیش در کلاس تاریخ ادبیات قرن 17 و 18 فرانسه ( 4 واحد) اتفاق افتاد: صحبت سر آثار " کرنی" و " راسین" بود و اینکه اول کرنی"le Cid" رو نوشت و بعد از آن، راسین برای آنکه نقدی کرده باشد بر این اثر کرنی تصمیم گرفت تا  "le Cid" دیگری بنویسد که البته هرکس نام این اثر را می شنود فورا یاد راسین می افتد ( بیچاره کرنی!)

بعد استاد با کلی ذوق و شوق پرسید: چه کسی می داند معنای "le Cid" چیست؟ فکر می کنید جواب چه بود؟

        باورتان نمی شود که این استاد ارجمند فرمودند که معنایش  " سید " می شود!!!! چهره های ما دیدنی بود آخر سید چه ربطی دارد به  "le Cid"؟ آخه مگه هرچیز که به هم شبیه شد با هم همسنخ و یا هم معنی می شود. خلاصه انکه استاد با چهره بشاش مبنی بر کشف این مهم به ادامه درس پرداخت و ما مانده بودیم با اندک سواد خود از ریشه های ادبیات غرانسه و این کشف ارشمیدوسی! حال برایتان می گویم که چرا این برداشت نا صحیح است:

       داستان های فرانسه به خصوص در قرون 17 و 18 ( بر اساس منطق و اساسنامه ای که در آن عصر وجود داشت) باید حتما برگرفته از یکی از اسطوره های یونان باستان و ... می بوده و بعد نویسنده آن را پرورش می داده یعنی زمینه اصلی و قهرمان باید در اسوره ها وجود داشته باشد و بعد با این پایه و اساس نویسنده داستان خود را جلو ببرد ( مثل داستان "رستم" در شاهنامه که اساسا کسی با این نام در زابل می زیسته و حال فردوسی از آن الهام گرفته و ان را در داستان خود پرورش داده است ).

       بر اساس آنچه گفته شد داستان  "le Cid"   هم از این قضیه مستثنا نبوده و کرنی آن را از روی اسطوره ای اسپانیایی  نوشته است. پس باید برای معنای این کلام ("le Cid" )  به وازگان و اسطوره های این کشور مراجعه کرد:   در لغت نامه اینچنین آمده است که اسپانیای ها به شووالیه های خود   "le Cid" می گفتند و البته این معنا کلملا با قهرمان و ئمحتوای داستان هماهنگ است و حتی کوچکترین شک و شبه ای را ایجاد نمی کند که برویم سراغ عرب ها و لقب "سید" را انتخاب کنیم برای این داستان با پس زمینه ای اسپانیایی!!!

      باید توجه داشت که این تنها یکی از عنایت و کشفیات است دیگر چه برسد به بقیه .... واقعا با خود چه می کنیم؟!

 

      پ.ن: برای اطلاعات بیشتر می توانید به کتاب"La Litterature de francais  " مراجعه کنید (با پوزش از اینکه منبع فارسی در این زمینه نمی شناسم در عوض برداشت فرانسوی ها رو بی واسطه و دخل و تصرف خواهید دید)

 


شهر پنجره ها

      اگه تو شهر پنجره ها، یه پنجره ای تنها بمونه یا از بقیه جدا بشه...    

      شاید بعضی ها دیگه اون رو یه پنجره ندونند و قوانین عوض کنند اونوقته که یه سنگ بر  می دارن و می زنند بهشو می شکننش...

     آخی طفلک! آخه چرا اینجوری شدی؟ از بقیه جدا شدی که بعضی ها تا یه سنگی دم دستشون بدن حتی بی غرض هم که شده بزنن بهت و بشکوننت!

     کاش می شد برگردی. کاش می شد دوباره باهم رو به دریا باز بشیم. کاش می شد دو باره دلامون با هم هوس شمعدونی بکنه، دلم تنگ بشه برای یه بارون بهار!

     انگار سنگ مال شیشت! همه ی پنجره ها رو که نمی شه شکست بالاخره یکی صداش در میاد ولی یه پنجره ی تنها رو ...

مونه یا از بقیه جدا بشه...


یاد یار

هر سال یک بار از روز وصال با معبود خود گذر می کنیم ولی هیچ به این موضوع اندیشیده ایم که اگر به 1000 سال (کم یا بیشترش که مهم نیست، هست؟!) آن روز موعود برسد و بگویند وقت تمام، برگه ها بالا، در آن لحظه چه طرحی بر لوح خود زده ایم؟ چه حرفی برای گفتن خواهیم داشت؟

اینجاست که با شهید مهندس مهدی باکری هم نواله می شویم : " خدایا مرا پاک بپذیر" و چه شیرین خواهد بود این لحظه وصال.

" شهدا در قهقهه ی مستانه شان عند ربکم یرزقون" : امام خمینی (ره)

 


فریادی در انتهای سکوت!!

دل نوشته ,     نظر

این روزها مردمانی از جنس خاکستر و مرداب بسیار از تو یاد می کردند و دلهایمان را می سوزاند. انگار اینبار نوبت شکسته شدن دلهای بلوریمان بود که مهر جد تو و خاندان پاکش را بر خود آذین کرده بود. درد بزرگی بر دل ها داشتیم ولی خوب می دانشتیم که این حقه تکرار مکر کافران در جنگ احد است لیک دم نزدیم تا حقیقت خود رسوا کند بد خواهانش را! و چه سخت بود حتی شنیدن این خبر و حتی تصور آن.

یادمه شهید همت ( و البته شهید همت ها) آرزو می کردند که لحظه ای بعد از امام نمی خواهند زنده بمانند، شاید می دانستند که عشق به امام و رهبر و ولایت فقیه چیست و شاید هم می دانستند که بعد از او، معاویه علی را خانه نشین خواهد کرد، تیغ در گلوی او خواهد نشاند ولی این ایمان علی، صبر علی، عدالت علی، بیداری و هوشیاری علی بود که این تیغ را شکست و با خون فرزندش حسین و یاران باوفایش همه را بیدار کرد. می دانید، همیشه با خود می گفتم چه شد که مردمان آن زمان، بعد از دیدن ولایت، دینداری و عدالت حضرت علی (ع)، حکومت معاویه را بر خود پذیرفتند؟ آقا می گغتند اگر از وقایع عاشورا درس نگیریم، این تاریخ دوباره ... خدایا آن روز را بر ما نرسان!

                                    خدایا تا ظهور دولت یار/گل پیغمبر ما را نگهدار

 

   یبان آنچه بر ما گذشت نیز دردناک است لیکن تمام احساسم را با این جمله و از ته دل می گویم: " بعد از تو خاک بر سر این دنیا"


Hurler avec les autres

دل نوشته ,     نظر

 

     ضرب المثل «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو »در زبان فرانسه برابر با تیتر این مطلب است(البته قسمتی از آن انتخاب شده) یعنی با دیگر گرگ ها زوزه کشیدن.

     حال باید اندیشید که به راستی چه چیز می تواند ارزش این را داشته باشد که با دیگر گرگ ها هم نوا شویم و بر خلاف فطرت و اصالت خود زوزه بکشیم.

     آری به راستی جان آدمی ارزش این مطلب را دارد و می توان در زمان خطر مرگ چنین کرد ولی اجباری نیست چراکه در زمان دفاع مقدس خودمان عزیزانی تحت هیچ شرایطی حاظر به تغییر باور قلبی خود نشدند و همچون بلال حبشی تا آخرین لحظه الله اکبر سر می دادند!

     اما بجز اینها که جزِء موارد بخصوص است در باقی موارد چه باید کرد؟ هر رنگی را باید پذیرفت؟ پس حریت و آزادی انسانی کجا می رود؟ از حضرت رسول (ص) نقل است که فرموده اند: « امت من همه بخشوده می شوند بجز آنان که تظاهر به گناه کرده اند.» اینطور که پیداست موضوع گناه کردن نیست بلکه تظاهر به گناه است!

    راستی اگر فضا آنچنان بود که سیاهی مد روز شود همه چیز را در بر بگیرد چه؟ تکلیف در این موقعیت سخت چیست؟ با این شرایط می توان هم رنگ جماعت شد؟

   و قرآن چه زیبا این موضوع را روشن می سازد:

    «قُل لا یستوی الخبیثُ و الطیبُ و لو اعجبک کثرةُ الخبیث فاتقوا الله اولی الالبب لعلکم تفلحون»

    «ای پیغمبر هرگز مردم پاک و ناپاک یکسان نخواهند بود هرچند در جهان بسیاری پلیدان شما را به شگفت آرد پس ای خردمندان از خدا بترسید باشد که رستگار شوید »

                                                                « آیة ۱۰۰  سوره مائده »


رحم کنیم!!

چندی پیش صحبت از رحم و انصاف بود. دوستی می گفت در زمان حضرت موسی(ع) خبر از عذاب آمد که قحط سالی عظیم یخواهد آمد و چنین و چنان...

این قوم هم تا توانستند آذوقه جمع کردند و برای استفاده ی عموم،  تمام انبار های خود را به سبک مورچه ها بهم راه دادند و حال منتظر عذاب شدند!

موسی(ع) از خداوند در مورد عذابشان پرسیدند و پاسخ شنیدند که چون آنها به خودشان رحم کردند حال ما به آنها رحم نمودیم.

یعنی به خود رحم کنید تا رحم خداوند نیز شامل حالتان شود!

در این بین ما دوباره تحریم شدیم! با شنیدن این خبر بعضی ها قیمت ها را سرخود افضایش دادند. ظاهرا ما نیز خود را تحریم کرده ایم! پس رحم و انصافتان کجا رفته!! این قوم بنی اسراییل به خود رحم کردند و نتیجه اش را هم دیدند ولی ... این دیگر به عهده ی دولت نیست که برای دیگران درس اخلاق و مروت بدهد، این ها را پیش تر باید در کانون گرم خانواده می آموختند که ظاهرا ...  


در گذر ایام

امروز نمی دونم چرا اصلا حال و حوصله ی درس خوندن ندارم. یکی نیست بگه دیگه ترم آخره ماهی به دنبش رسیده!! ولی با اینهمه حسابی بی رمق شده ام. هفته ی دیگه امتحانها شروع می شن ولی من هنوز...

دفتر و کتاب هام شدن مثل ماهی، یک لحظه هم تو دستم نمی مونند. خلاصه روزگاریست بس عجیب!

خلاصه اگه دلتون گرفت ترم آخری ها رو هم از دعای خیرتون فراموش نکنید!!