سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اعترافات فرزند قرن

       گاهی وقتا از زبان بعضی ها: می نویسیم که نوشته باشیم که نوشته ایم که اگه یکی اومد به نشانه ی حضور عنایت فرموده و کامنتی گذارد و می گذرد ایام اینچنین!...

        استاد می گفت نویسنده ای که نمی تونه خودش رو از بند خود آزاد کنه چطور می تونه با نوشته هاش، روشنگر و راهنمای بقیه باشه!

       خلاصه خیلی وقته که حکایت ن و قلم رو برای خودم دوباره بازخوانی کرده ام و هنگام نوشتن قدری بیش از پیش دست و دلم می لرزه و به آن می اندیشم شاید که رستگار شویم!


یلدا ی من

وقتی یلدا از راه می رسه برای من نشانه نزدیک شدن فصل امتحان هاست. خیلی دلم شور می زنه! دلم می خواد این آخرسری با خاطره ای خوش بروم. همیشه به آخر کار فکر می کنم چون به اعتقاد من موخره ی خوب حتی مقدمه را هم تحت تاثیر قرار می ده ...

پ.ن: امیدوارم غروب روز عرفه برابر باشه با تولد دوباره ی همه ی ما.

لطفا من رو هم از دعای خیرتون فراموش نکنید

پ.ن ?:بر من خرده نگیرید چون وقتی یاد امتحان و منطق استادی از جنس فسیل می افتم دیگه قلمم خود به خود خشک می شه (البته اگه قلمی باشه!!)


عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد...

                         

                        قرآن، مطلوب‌ترین هدیه کریسمس در دانمارک

        در پی انتشار کاریکاتورهای جنجال برانگیز رسانه‌های دانمارکی، اهتمام دانمارکیها به آموزه‌های اسلام و قرآن افزایش یافت، از سوی دیگر ترجمه پیشرفته قرآن به زبان دانمارکی منجر شد که آنها خواستار «قرآن کریم» به عنوان بهترین و مطلوبترین هدیه در کریسمس شوند. 

       به گزارش مهر به نقل از محیط، ترجمه دانمارکی قرآن کریم به صورت پیشرفته بیشترین هدیه ای است که دانمارکی‌ها به مناسبت کریسمس خواهان آن هستند.

      یکی از روزنامه‌های دانمارک اعلام کرد: قرآن اینک به هدیه‌ای مطلوب تبدیل شده که دانمارکی‌ها به منظور اهتمام به کتاب مقدس مسلمانان برای عید کریسمس خواستار آن هستند.

     این در حالی است که طی حدود یک ماه 5 هزار نسخه از ترجمه جدید قرآن به زبان دارنمارکی به فروش رسید و قرآن به زبان دانمارکی دومین رتبه را در فروش بهترین کتاب ادبی به خود اختصاص داد.

    «یورگن باک سیمونسن» کارشناس دین اسلام گفت: اهتمام به مسئله قرآن کریم پس از ترسیم کاریکاتورهای جنجال برانگیز در روزنامه دانمارکی در سپتامبر سال 2005 منجر به اعتراض مسلمانان شد. از این رو ترجمه قرآن به زبان دانمارکی از سوی مستشرق غیر مسلمان با هدف تفهیم اسلام به دانمارکیها انجام گرفت.

     روزنامه «سفیر» لبنان در این خصوص اعلام کرد: تلاش برای ترجمه قرآن به زبان دانمارکی خواندن قرآن را برای مردم کشور دانمارک سهل و آسان می کند، چرا که مترجم ترجمه دقیق و جامعی از قرآن ارائه کرده است.

      «آیلین ولف» در ترجمه قرآن به زبان دانمارکی به دو ترجمه آلمانی و انگلیسی آن نیز مراجعه کرده است و هیچ مشکلی در ترجمه قرآن برای فهم آن از سوی غیر مسلمانان وجود ندارد. این ترجمه برای نسل جدید مسلمانان دانمارک بسیار مفید بوده و به تبیین آموزه‌های اسلام و تفهیم این دین در دانمارک کمک می‌کند.

      «آیلین ولف» از سه سال پیش به ترجمه قرآن و آیات آن اقدام کرد تا بتواند در راستای بهبود رابطه با جهان اسلام فعالیتی ارزنده ارائه دهد.
از سال 1967 که برای نخستین بار قرآن کریم به زبان دانمارکی ترجمه شد، این اولین بار است که قرآن از سوی یک شرق شناس دانمارکی به زبان مردم این کشور ترجمه می شود.

پ.ن: به نق از  بازتاب



                            

                                همیشه عاشق کسی باش که لایق عشق باشد نه تشنه عشق !

                                                      چون تشنه عشق روزی سیراب میشود

                                                                                                                          شکسپیر


یک گله و انتقاد از عناصر مسلمان! ... "کدامتان دویده اید؟"

   ما چند روز قبل از این با شوراى مدیریت حوزه علمیه قم جلسه داشتیم. به همان آقایان هم عرض کردم که ماها قدرى کم کار می کنیم. ممکن است قدر مطلق کار ما، از قدر مطلق کار مخالفان ما بیشتر هم باشد - من این را رد نمی کنم - اما قدر نسبى کار ما، از قدر نسبى کار آنها خیلى کمتر است؛ زیرا که ما چنین رسالت عظیمى به عهده داریم، اما آنها رسالتشان کمتر از این است. رسالت آنها رسالت کسى است که وارد ساختمانى مى‏شود، سنگ مى‏زند تا شیشه‏ها را بشکند! آیا این با رسالت ما قابل مقایسه است؟ اصلاً قابل مقایسه نیست. حالا اگر شما بخواهید با این کار مقابله کنید، با این رسالت عظیمى که هست، به نظر من خیلى باید تلاش بکنید و خیلى باید مطلب بنویسید.

     آقایان آمده بودند شکایت می کردند که براى خواجوى کرمانى سالگرد گرفته مى‏شود و مبلغى هزینه مى‏گردد، اما مثلاً براى شیخ مفید سالگرد گرفته نمى‏شود. این حرف درستى هم هست؛ یعنى شخصیت شیخ مفید، با شخصیت خواجوى کرمانى قابل مقایسه نیست. اگر شیخ مفید را محاسبه‏اش کنید و اندازه‏اش مثلاً 100 باشد، خواجوى کرمانى 5ر8 است؛ نه از این جهت که شیخ مفید یک فرد دینى است و خواجوى کرمانى یک نفر غیردینى؛ نه، اصلاً فى‏نفسه و در همان شأن خودش، شیخ مفید برجسته است. این اشکال، اشکال درستى است؛ اما به آن آقایان گفتم که به نظر شما این اشکال بر چه کسى وارد است؟

    شما خیال می کنید که دولت جمهورى اسلامى نشسته سالگرد خواجو را تصویب کرده است؟ نه، آدم باهمتى در کرمان، چون همشهرى خواجو بوده، به نظرش رسیده که چه‏طور است یک سالگرد براى خواجو بگیریم؛ بعد دوندگى کرده، این را دیده، آن را دیده، پولى جمع کرده، زحمتى کشیده، و این مراسم سالگرد درست شده است.

     شما که در حوزه قم نشسته‏اید و شیخ مفید را مى‏شناسید، کدامتان دویده‏اید، سراغ این و سراغ آن رفته‏اید، ولى براى شیخ مفید سمینار گرفته نشد، که حالا اعتراض می کنید؟! آقایان ساکت شدند! بعد من گفتم که هزار نفر هستند؛ شما از شیخ مفید بگیرید و همین‏طور جلو بیایید. بزرگان، علما، با رتبه‏هاى عظیم، از لحاظ علمى، از لحاظ ادبى، از لحاظ جایگاهشان در بناى عظیم معارف اسلامى - مثل خواجه نصیر، ابن‏ادریس و دیگران - هستند، اما همت نیست! به نظر من، این بى‏همتى در خیلى جاها هست.

(بیانات مقام معظم رهبری، نقل شده در دیدار اعضاى مجمع نویسندگان مسلمان 28/7/1370)

پ.ن: دلم خیلی می سوزه که بعد این همه سال تازه دارم سوز دل رهبرم رو از پس نگاه معصومش احساس می کنم.


حاج همت

«حاج ابراهیم همت» مرد جنگ

مرد ایثارو شرف مرد تفنگ

زاهد شب شیر خیبر بوده است

ذوالفقاری دست حیدر بوده است

بادگر با دلباختگان همراه بود

آن کبوتر عاشق پرواز بود

جز هوای عاشقی در سر نداشت

نخل سبزی بود اما سر نداشت

تا ندای هل من ناصر را شنید

در میان جبهه فریادی کشید

حمله را با نام حق آغاز کرد

راه را تا کوی جانان باز کرد

جز شهادت مقصدی دیگر نداشت

هجرتش را هیچکس باور نداشت

پ.ن: با تشکر از سایت .:حاج همت:.


در دیدار هیات فرانسوی از ایران خودمون:

ـ شما فرانسه را می شناسید؟

ـ نه، زیرا فرانسه ادبیات بزرگی دارد و برای شناخت آن باید وقت زیادی گذاشت.

ـیعنی می خواهید بگویید که ایران را هیچوقت نمی توان شناخت؟!!

پ.ن: اونها چی فکر می کنند، ما چی فکر می کنیم!!

ظاهرا اونها قدر شناستر از خودمون هستند چون خوب می دونند که کشورشون به دست امثال ما آباد شده ولی البته هر وقت که بخواهند یادشان می آید!!


از رنجی که می بریم!!

وقتی به درد و رنجی که از مسایل مختلف متحمل می شوم بیشتر تمرکز می کنم، با خود می اندیشم به راستی کدامیک بیشتر آدمی را آزرده خاطر می کند؟!

درد دندان، درد معده، درد چشم.... درد بی خیالی، درد درد، یا درد دین، درد منطق، درد عقل؟!

به نظر من که درد دین از همه سنگینتره! آخه سر و کارش با منطق و عقله که این روزها نایاب هم شده! این درد متوجه روح آدمی است و اون رو عذاب میده پس از همه ی درد های ظاهری سنگین تر و البته یافتن دارویش هم مشکل تر است!!


از ماست که بر ماست!!

مدت هاست که شرکت اتوبوسرانی طرح خصوصی سازی را با ورود اتوبوس های نقدی ( ریالی) آغاز کرده است.

ابتدا قرار بود  به شرط آنکه تنها بر اساس گنجایش اتوبوسها (تعداد صندلی ها) مسافران را سوار کنند، بتوانند مختلط سوار کنند!!! ... )حالا امثال من که همیشه پدرشان همراهشان نیست چه باید می کردند ... )

اما بعد چون تعداد هواداران رو به افزایش گذاشت تصمیم بر آن شد که دیگر مختلط سوار نشوند... حالا به گوش چه کسی این مطلب فرو رفته بماند!

آقاهه زل زده تو چشمای من با ?? تا دندان (کرم خورده!) بهش می گم علت حضور آقایان در قسمت خانم ها چیست؟ می گه آخه خصوصیه! (بله خصوصی هست ولی نه اینکه خونه ی خودمه ...!!! )

به شرکت واحد زنگ زدم و هم به ??? ، می گن خانم شما شماره پلاک ماشین را بدهید ما حتما برخورد خواهیم کرد. اینها اصلا اجازه ندارند مختلط سوار کنند!

ـ پس چرا میله های بین این دو قسمت را برداشته اید؟

ـ آخه خراب شدن نمی تونیم هزینه کنیم!

ـچرا راننده چیزی نمی گه؟

آخه حال و حوصله ی در گیری با دیگران را ندارد! آدما باید خودشون شعورشون برسه!!

وقتی هم که شماره پلاک اتوبوس را دادم، آقای بازرس باورش نمی شد که اتوبوس بلیتی آمده و نقدی سوار کرده!!

اما خودمونیم، واقعا شعور انسان و اصالت و اخلاقش باید وابسته به یه میله ناقابل باشه

بودن یا نبودن مساله این است؟!

خلاصه اینکه قرار شده در صورت مختلط سوار شدن به شماره ی  ????????ـ???  تماس بگیریم تا با خاطی یا خاطیان برخورد قانونی شود!!

پ.ن: اگه یه بار دیگه بیای این طرف ...!! مگه رو پیشانی آدم ها نوشته شده که چی تو دلشون می گذره... اگه قرار بود به شعور همه ی آدم ها دلخوش کنیم که دیگه نیاز به پلیس نبود!